جدول جو
جدول جو

معنی تربزه دار - جستجوی لغت در جدول جو

تربزه دار
درخت برش داده و زخمی شده به وسیله ی تبر که خشک شده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خربزه زار
تصویر خربزه زار
زمینی که در آن خربزه می کارند، جالیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سربه دار
تصویر سربه دار
کسی که آماده است سرش بر دار رود، شخص ماجراجو و پرخاشخر که دل بر کشته شدن بدهد و بر ضد حکومت وقت قیام کند، سربربادرفته، برسرداررفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرزه دار
تصویر لرزه دار
آنکه دچار لرزه است، لرزه ناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزه دار
تصویر روزه دار
کسی که روزه گرفته، روزه گیر، صائم
فرهنگ فارسی عمید
(خَ بُ زَ / زِ)
فالیز خربزه و خیار و جز آن. (ناظم الاطباء). کشت زار حاوی خربزه. مبطخه. (یادداشت بخط مؤلف) :
قاضی که به رشوت بخورد پنج خیار
ثابت کند از بهر تو صد خربزه زار.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(اُ کُ)
توبه کار. تائب و نادم و پشیمان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
پرزدار. پرزناک
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ زَ دَ /دِ)
صائم. (منتهی الارب) (فرهنگ فارسی معین). آنکه روزه گرفته. (فرهنگ فارسی معین) :
بفر علم و دانش روزه دار است
همان بی طاعتی بسیارخواری.
ناصرخسرو.
عاریت برده ز کام روزه داران بوی مشک
در لب خم کرده زخم ضیمران انگیخته.
خاقانی.
عشق آتشی است کاتش دوزخ غذای اوست
پس عشق روزه دار و تو در دوزخ هوا.
خاقانی.
نوشین چو دم صبوح خواران
مشکین چو دهان روزه داران.
خاقانی.
ز من پرس فرسودۀ روزگار
که بر سفره حسرت خورد روزه دار.
سعدی (بوستان).
بازآ که در فراق تو چشم امیدوار
چون گوش روزه دار بر اﷲاکبر است.
سعدی.
آن روز که روزه دار بودی موافقت کردی و روزه را گشادی. (انیس الطالبین)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
صاحب لرزه
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرزه دار
تصویر پرزه دار
که پرز دارد پرزه دار پرزگن پرزناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرزه دار
تصویر لرزه دار
آنکه دچار لرزه است خداوند
فرهنگ لغت هوشیار
اسم پشیمان، تائب، تواب، توبه کار، نادم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
وزن کننده ی اجناس
فرهنگ گویش مازندرانی
درخت تبریزی
فرهنگ گویش مازندرانی
نترس، شجاع
فرهنگ گویش مازندرانی